این متن نگارش یکی از دانشجویان دانشکده علوم اجتماعی ست که مخاطب تئاتر جابر بوده است:


#انقلاب‌مداوم‌روی‌شانه‌ها‌ی‌‌هنر...

(جستاری کوتاه‌ درباب تئاتر #جابر)

یکی از ویژگی‌های انقلاب‌های صورت گرفته در طول تاریخ،‌ مسئله‌ی «تدریج» است. با گذشت زمان و فاصله گرفتن از نقطه‌ی تاریخیِ شور انگیز وقوع انقلاب ارزش‌های انقلاب کمرنگ می‌شوند و به تبع میزان همراهی مردم با آن انقلاب هم کمتر می‌شود. انقلاب اسلامی ایران که به شهادت بسیاری متفکرین، منحصر به فردترین انقلاب طول تاریخ است در مسئله‌ی ذکر شده با دیگر انقلاب‌ها اشتراکاتی دارد.

جمهوری اسلامی نیز با ورود به فاز تکنوکراسی و نظام سازی و هم‌چنین استفاده‌ی دولت‌های آن از بوروکراسی به عنوان یک ابزار توسعه از نقطه‌ی عطف سال ۵۷ فاصله گرفته‌ است.

مسئله‌ی اساسی اما اینجاست که‌ در نقطه‌های خاص تاریخی، همان ارزش‌های صدر انقلاب در ساخت اجتماعی مردم نفوذ می‌کنند و همان شور و حرارت انقلابی سال‌های اول انقلاب را زنده می‌کنند؛ شاید یکی از دلایل تفاوت چهل‌سالگی انقلاب ما با دیگر انقلاب‌های تاریخ همین باشد. اربعین یکی از این نقاط است که بسیاری معادلات منطقی و این جهانیِ ما را به هم‌ می‌زند و هرساله شاهد تکرار پرشور تر آن هستیم. یکی دیگر از این نقاط تاریخی حساس مسئله‌ی اسارت و شهادت شهید مدافع حرم، محسن حججی بود. شهادت ایشان فراتر از یک اتفاق ظاهر شد. تشییع جنازه‌ی میلیونی ایشان چیزی از جنس راهپیمایی های انقلابی و مذهبی بی‌نظیر بود. شهادت او به گونه‌ای یک نظم را به جامعه‌ی ایرانی بازگرداند که در وحدتِ آحاد مردم متبلور شد.

در این نقطه‌ی تاریخی ارز‌ش‌های انقلابی با تلنگر یک جوانِ دهه هفتادی متعلق به تیپ انقلابی این مرز و بوم رنگ خاصی به خود گرفت که تا مدت‌ها در میان آحاد مردم و نه تنها قشر مذهبی دیده می‌شد.

قطعا واژه‌ی کاریزما برای توصیف قدرت آسمانی وی برای چنین تحولی در دل مردم هم کارآمدی خاصی ندارد.

اما مسئله‌ی اساسی اینجاست... که شهید حججی هم با وجود تفاوت‌های بارزی که در خود داشت و اتفاقات عمیقی که رقم زد بعد ازمدتی در میان بسیاری از مردم کم‌کم به دست فراموشی سپرده می‌شود.

زیرا با گذشت زمان و کمرنگ شدن حس‌و حال تجربه‌ زیسته‌ی روزها‌ی اولیه‌ی شهادت او، احساسات هم فروکش می‌کنند.

حال یک پرسش مطرح است. آیا راهی وجود دارد تا این تحول ادامه دار باشد و به دوره‌ی خاصی مختص نشود؟!

در نگاه اول پاسخ به این سوال قطعا منفی است! چگونه می‌شود آن اتفاقات دوباره تکرار شوند؟ ‌یا به‌عبارتی چه طور ممکن است حججی «دوباره» در همین عصر شهید شود...

با تعمق بیشتر پاسخ دیگری به ذهن خطور می‌کند.

« با به‌نمایش گذاشتن زنده‌ی چیزی از جنس اتفاق حججی و‌حججی‌ها...»

گاهی نحوه‌ی بازنمایی واقعیت در نمایش که مستقیما با ساحت وجودی و قلبی انسان‌ها در نسبت است، موجب فهمی از واقعیت می‌شود که در مواجهه‌ی مستقیم با آن‌هم اتفاق نمی‌افتد.

برای اثبات این حرف جملاتی از رهبر انقلاب ( به عنوان یک فرد متدین و‌نه حتی یک رهبر سیاسی) در خصوص تئاتر را یادآور می‌شوم که در مورد فهمی متفاوت از قرآن و داستان حضرت ایوب با دیدن یک تئاتر بود..

مواجهه‌ی فرد متدین با قرآن به عنوان یک حقیقت زنده‌ی در جریان، قطعا حائز اهمیت بالایی است، اما در « به زندگی در آوردنِ آن در قالب نمایش» چه چیزی نهفته شده است که حتی با صدها بار مواجهه‌‌ی مستقیم با آن هم کسب نمی‌شود؟!

قطعا جریان احساس (تمپ)و مقابله‌ی احساس و اتمسفر که‌ در صحنه‌ی تئاتر و در نسبت با مخاطب است، یکی از وجوه مهمِ این «زنده بودن» و تاثیر بالاست.

گویی احساس بازیگر در حال پس زدن یا جذب اتمسفر روبه‌روی اوست!

اما قطعا هر تئاتری چنین توانایی را ندارد. آنچه من در تئاتر جابر به عنوان ماحصل پرداختی خاص از هنر انقلابی دیدم به روی صحنه آوردن چندین باره‌ی کاریزما بود...

به‌ زندگی درآوردن مفاهیمی که با گذشت سال‌ها از انقلاب دچار تدریج می‌شوند و حالا با هر بار روی سن رفتن «جابر» نه در قالب یک لحظه‌ی تاریخیِ خاصِ تکرار نشدنی، بلکه‌ در قامت‌ «هنری تکرار‌شونده» جان می‌گیرند...


گویی با هر بار مشاهده‌ی آن خاطره‌ی خاص و شیرین ماجرای شهید حججی و‌اتفاقاتِ وجودی پس از آن تکرار می‌شوند... تکراری که هربار اتفاقی جدید در ساحت قلبی مخاطب این تئاتر‌ رقم می‌زند و تداوم احساساتِ سال‌۵۷ را‌ به همراه دارد. انقلابی مداوم! روی شانه‌های‌هنر.