بسم الله الرحمن الرحیم

ضرورت الگوپردازی صحیح در کارزار فرهنگی با هدف تحقق تمدن اسالمی

پای حرکت آدمی بندِ نیت های اوست. چنانچه رسیدن به هدفی را نیت کرده و "بخواهد"، موتور حرکت روشن شده است و نکته ی کلیدی آن که: حرکت و استقامت بر آن ، به منزله ی "پیروزی" ست. با این مقدمه می توان نتیجه گرفت که هرچه آدمی را متوقف کند، یک عملیات در جهت شکست اوست. و برای تحقق تمدن اسلامی، پیروزی و

حرکت پیشرونده در عرصه های مختلف فرهنگی، سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و نظامی ضروری ست.

بررسی جنگکنونی و وضعیت موجود، فهم این معادله را شفاف تر می کند.

با مطالعه ی سیر انواع و دوره های جنگ در طول تاریخ و آن چه در زمان حاضر می گذرد نشان می دهد جنگ کنونیو آینده، دوره ای متفاوت از دوره های پیشین است.

در جنگ پیش رو آنچه اهمیت دارد، نه صرفا توانایی نظامی ست ونه لزوما امکانات مادی؛ بلکه بیش از همه، تصرف فضای فکری جامعه ی مورد هجوم و عناصر رزمنده است که میتواند پیروزی یا شکست را برای هر دو سوی گستره ی جنگ رقم بزند.

در شرح این جریان باید گفت در این کارزار فرهنگی، در اینکه رزمنده ای بجنگند و استقامت کند یا نه، و نیز چگونه ودر کدام جبهه بجنگد، نتیجه و برون داد معادلات ذهنی و دریافت های او از محیط اطراف است .

این دریافت ها، ازمفاهیم ایدئولوژیک دینی و بنمایه های فرهنگی گرفته تا مسائل اجتماعی، معادله هایی را در ذهن فرد فرد جامعه شکلمی دهند که منجر به حرکت یا توقف او می شود. (لازم به توضیح است که در بستر مفهومیِ جنگ فرهنگی، اصطالح

"سرباز یا رزمنده"، به کل افراد جامعه -به ویژه خواص و نخبگان فکری و فرهنگی- با عنوان سرباز فرهنگی یا رزمندهشناختی اطلاق میشود؛ نه صِرفا نظامیان)

این دریافت ها حاصل چیست؟ دیده ها و شنیده ها، که تصویرهای ذهنی ما را نسبت به وقایع عالم خارج می سازند ومعادلات ذهنی را جهت می دهند.

حال اگر خدشه ای در این تصویر های بیرونی نسبت به واقعیت صورت بگیرد،دریافت های ذهنی دچار اشتباه شده و در نتیجه، فکر و عمل انسان در معرض خطا (یا در مسیری مشخص و هدایتشده) قرار می گیرد.

چنانچه در تقابل دو جبهه ی در حال جنگ، یکی از طرفین بتواند بر معادالت ذهنی طرف مقابلاثر بگذارد، و در طی چندین عملیات او را از ادامه ی مبارزه باز دارد، پیروز خواهد بود.

اما کدام عملیات یا عملیات هاست که منجر به توقف سربازان (جامعه)مقابل و شکست آنان می شود؟ هرچند پاسخمورد اشاره ی این نوشتار، تمامِ قصه نیست؛ اما می توان گفت که قسمت حساسی از ماجراست. مساله ای که اگر به آنتوجه نشود، نتیجه ی جنگ کنونی به نفع ما نخواهد بود.

پارادایم

پارادایم سرمشق و الگوی مسلط چارچوب فکری و فرهنگی ست که مجموعه ای از الگوها و نظریه ها را برای یکگروه یا یک جامعه شکل داده اند.

آن ها، الگوی داوری شایع و موجه و مورد مراجعه برای رد یا قبول افکار هستند.

شرط الزم و کافی برای تشکیل یک پارادایم این است که یک الگوی داوری مقبول و مورد مراجعه باشد. به عبارت دیگر هر آنچه رفتاری پارادایمی داشته باشد یک پارادایم است. رفتار پارادایمی آن است که بتواند مجموعه ای از داوری های ادراکی یک فرد یا جامعه را در چمپره خود بگیرد و مدت ها پایدار بماند، پارادایم است. 
در تمایزی آشکار میان نظام سلطه (حکومت های غیر الهی، مانند آمریکا)و نظام مبتنی بر ولایتالهی (ایران)، مواجهه ی دو پارادایم متضاد، در حال وقوع است.

از یک سو، پارادایم مادی گرایی و سوی دیگر، پارادایم معناگرایی، تعیین کننده ی مسیر جنگ و سازو کار آن است. 
لازم به توضیح است که استفاده از کلمه معناگرایی در مقابل مادی گرایی، صرفا به جهت تکیه و محور بودن آنان در کلیت فکری جامعه مذکور دارد.

والّا، دیدگاه حاکم بر جامعه الهی، رهبانیت و تارک دنیا بودن به بهانه آخرت گرایی 
نیست؛ بلکه دو بعدی ست؛ دنیا و آخرت را در کنار یکدیگر می بیند و انسان را به استفاده حداکثری و صحیح از مادیات 
1 دنیا و فناوری، برای آبادانی زمین و در پی آن، آبادانی آخرت تشویق می کند. 
انسان تراز در اسلام به فرمان الهی از ماده و فناوری و قدرت بشری ، در جهت نیل به اهداف الهی بهره می گیرد، با علم به این که تمام عالم مسخّر خداوند است و تکیه و توکل، تنها به ذات مقدس اوست. 
سازو کار پارادایمی 
تصویر سازی های غلط در مقابل تصویرهای صحیح و واقعی، که منجر به نا امیدی شود، منتج به توقف سربازان جامعه ی هدف، و در نهایت شکست جبهه است.

و در مقابل، هر آنچه موجب امید گشته و آغاز گر حرکت گردد، پیروزی ساز 
خواهد بود. درک این معادله، در گروی تشریح رابطه الگو پردازی با مساله امید است. 
امید، نیرو محرکه ی آدمی ست. و آن عموما ناشی از اعتقاد به توانایی ست. اما چه زمان آدمی به توانایی خویش معتقد می گردد و به نور امید ، حرکت را آغاز می کند؟

هنگامی که او، فردِ هم جنسِ به قله (هدف) رسیده را ببیند، به طور 
طبیعی امید پیدا میکند. زیرا او را هم جنسِ خود دانسته، و به توانایی خویش نیز به وجه مشابهت، معتقد می شود. 
الگو ها در هر جامعه، غالبا بر اساس پارادایم حاکم بر آن شکل می گیرند . این الگو ها بیش از همه، در صحنه های 
انظار عمومی، مانند بستر های هنری –سینما، تئاتر، قصه های عامیانه، موسیقی و ...- ظاهر می شوند و عموما نمایش دهنده ی پارادایم آن جامعه اند . 
غرب، بر مبنای پارادایم ماده گرا ، الگوها یا انسان تراز هایی مانند Spider-Man ،Superman ،Batman، 
 آمریکایی سرباز ابر ا ی و ،Fantastic Four ،Man of Steel ،Iron Man 2
و ... را بارها بر صحنه ی هنری جهانی به تصویر کشیده است. این الگو ها، قدرتمندانی هستند که ناجی جامعه و بشریت می شوند. اما قدرت آنان به طور عمده برگرفته از ماده و متکی به قوای بشری هستند.

تغییرات ژنتیکی، فناوری های پیشرفته، اتصال به نژاد های غیرانسانی یا تغییر هویت انسانی و ... نمونه هایی از ماده گرایی در من ابع قدرت ناجی غربی ست. 
1
وَسَخَّرَ لَکُمْ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ جَمِیعًا مِنْهُ إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یتَفَکَّرُونَ )الجاثیة: 13( وأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَمِنْ رِبَاطِ الْخَیلِ تُرْهِبُونَ بِهِ 
عَدُوّاهلل وعَدوّکم (انفال:60)
2
اشاره به جریانی از فیلم های هالیوودی که ناجی، یک سرباز آمریکایی ست. مانند فیلم نجات سرباز رایان، جان کارتر، آواتار و ...

تکرار این الگو ها در ذهن فرد فرد جامعه هدف، اثرات مشخصی دارد. وجه قابل ذکر آن ها با توجه به بحث کنونی، قدرت نمایی پارادایم غربی در مواجهه با دیگر قدرتهای جهانی ست. القای قدرتمندیِ الگوی یک سوی جبهه، و تحقیر و تخریب مؤلفه های قدرت طرف مقابل، منجر به ناامیدی جامعه ی مقابل از قدرت خویش، (با تصور ضعف و بن 
بست) و توقف سربازان آن جامعه است، و در نهایت، پارادایم و جبهه غربی پیروز خواهد بود. به عبارت دیگر جامعه ی مورد هجوم (ایران) به خاطر تصویرسازی های غلط دشمن،

با تصور بن بست، از رسیدن به آرمان های انقلاب الهی خویش ناامید شده و

از مبارزه و ایستادگی در راه آن ها دست بر میدارد؛ به سوی الگوها و آرمان های غربی میل پیدا کرده و در مقابل پارادایم آنان تسلیم می شود. در این عملیات، ذهن جامعه ی مورد هجوم، تسخیر شده و در اختیار اهداف دشمن هدایت می گردد . و در این صورت، جامعه اسالمی هیچ گاه به سوی تحقق تمدن اسالمی پیش نخواهد رفت.
اما آن سوی گستره ی جنگ در چه وضعیت است؟ پارادایم نظام الهی، الگوی انسان های فطرت مداری ست که به تناسب ظرفیت و موقعیت خویش به فطرت نزدیک تر شده اند.

الگوهای شاخص این پارادایم، با مولفه هایی در هر دو جنبه جسم و جان، مانند ایمان به غیب، تقوا، علم و فناوری، جهاد، استقامت، شجاعت، ایثار و... به عظمت تاریخ تمدن 
الگوتمامِ پارادایم اسالمی ست. ساز و کار این الگو علیه السالم اسالم گسترده است. جهادگر کربال، حضرت حسین بن علی ها نه مانند پارادایم غربی، صِرفا متکی بر ماده نیست؛ بلکه مراتب نزدیکی به فطرت و حق، معیار برتری و منبع قدرت حقیقی در این دیدگاه است. 
عملیاتی که غرب با الگوسازی جعلی خویش، برای جامعه ی ایران ترسیم می کند، همان است که گذشت. اما تصویر واقعی این است که میدان جنگِ حق علیه باطل، مقابله ی ماده و معناست.

در این میدان، نه تکیه صِرف بر امکانات مادی و فناوری های پیشرفته پیروزی آور است، نه قدرت ظاهریِ فریب؛ بلکه پیروزی از آنِ گستره و جبهه ای ست که 
ایده محور، منطق مدار و معناگراست؛ دنیا را برای آخرت آباد می کند و منبع قدرت را اهلل می داند. چرا که حق، ما ینفع الناس، و باطل، چُنان کف روی آب،

تنها تظاهر به گستردگی دارد. 
در هزار و چهارصد و چند سال پیش و علیه السالم مثال بارز این معادله، شکست ظاهری سپاه حضرت حسین بن علی پیروزی قطعی آن قیام در رسیدن به اهداف خویش، در ابعاد جهانی و در طول سالیان بسیار پس از آن است. و در مراتب پایین تر، الگوهایی مانند شهدای راه حق، به تناسب نزدیکی به فطرت، قدرتمندتر، در عرصه ی اثر گذاری بر 
جوامع انسانی اند. شهید محسن حججی می تواند مثال بارزی برای این بحث باشد. 
وضعیت کنونی، چالش های اساسی آنچه تاکنون در صحنه هنری ایران از الگوهای اصیل اسلامی و ایرانی به نمایش در آمده است، نمونه های اندکی ست. 
شخصیت هایی مانند نبی مکرم اسلام، یوسف نبی، مریم مقدس، و یا اصحاب کهف و... هرچند در حقیقت، الگوهای بارز زندگی بشری هستند، اما نوع بازنمایی داستان زندگی آنان در رسانه ملی و چگونگی اثر بر مخاطب در مواجهه با زندگی روز، متفاوت است.

به عبارت دیگر این شخصیت ها که در واقعیت، الگوهای اصلی جامعه بشری در طول تاریخ اند، در سازوکار ساخت و بازنمایی رسانه ای چنان که باید، پرداخت نشده اند.

به عنوان مثال، مریم مقدس یقینا الگوی زن باعفت و فرزانه است؛

اما آیا نوع بازنمایی رسانه ملی از زندگی ایشان، منتج به الگوگیری زنانِ جامعه زمان حال، با دغدغه ها و مشکالت روز، شد؟ آیا جوانِ امروز توانست با شخصیتی که رسانه ملی از مریم مقدس به تصویر کشید، 
همذات پنداری کرده و الگوگیری کند؟ بازنمایی زندگی شهدای دفاع مقدس و برخی دیگر از اسطوره های ملی نیز شرحی مشابه این قصه دارند.

این نوع از الگوپردازی برای جامعه ایران - هر چند بضاعت فعلی رسانه ملی ست و در 
سطحی اثرگذار بوده است- اما کارآیی آن در حد آرمانی و حداکثری مورد خدشه است. زیرا در روال فعلی، نمایش زندگی شخصیت ها غالبا ترسیم نوعی از تاریخ توصیفی ست؛ در حالی که الگو های کارآمد، برآمده از تاریخ تحلیلی هستند. الگوهایی که می توانند در طول تاریخ بشری، حیات بخش و اثرگذار باشند. 
در این که چرا صحنه ی هنریِ جامعه ی امروز ایران از پردازش و نمایش الگوهای اصیل اسالمی و حتی ایرانی، با رویکرد تاثیرگذاری بر جوانِ امروز جامعه و القای فرهنگ های تمدن زای اسلام، اِبا دارد و جز نمونه هایی اندک -با وضعیتی که شرح داده شد - مثال قابل ذکری در اذهان نیست، نیازمند نوشتار مستقلی ست. اما میتوان گفت که ضعف 
عرصه ی هنری در نمایش الگوهای اصیل، مؤثر و همسو با نیاز جامعه امروز، بخشی از علت اثرگذاری الگو های غربی و نفوذ تفکر لیبرال در جامعه ایران است. 
یادداشت حاضر، صرفا در پی ایجاد سیاه نمایی نسبت به وضعیت موجود نیست؛

بلکه با ارائه نمونه ای از هنرهای نمایشی بر صحنه تئاتر کشور، پیشنهادی عملیاتی شده به عنوان مثالی برای راهکار مذکور (الگوپردازی در بستر هنری کشور)، برای برون رفت از وضعیت فعلی دارد. 
پیشنهاد مؤلف: جابر، الگویی سفید و امیدساز 
تمدن -به معنای سطحی از جامعه دولتمند که فرهنگی بتواند سعادت را در آن محقق سازد - در گستره افق آرمانی 
اسلامی، زمانی محقق می شود که فرهنگ های تمدن زا درون آن جامعه ریشه دوانده باشند و بتوانند ارکان و مشخصه های تمدن اسلامیرا پایه ریزی و مستحکم کنند. از ارکان تمدن می توان به رکن امنیت اشاره کرد، که در حوزه های فردی، اجتماعی و جغرافیایی، سیاست خارجی و... شاخه دارد. به طور مثال، از فرهنگ های تمدن زای اسلام: شجاعت، حیا، غیرت مداری، تقوا، و جهاد و ایستادگی، تولید کننده امنیت در مسائل فردی و اجتماعی و شکل دهنده رکن تمدن اسلامی هستند. 
تئاتر جابر، تکه هایی از زندگی دانشمند هسته ای، جابر سعیدی ست که فرهنگ های مورد اشاره را در خود جای داده است.

جابر را می توان یک الگو پردازی صحیح دانست. جهاد در عرصه ی علم و عرصه ی فرهنگ، شاکله ی داستان است. زندگی چند بُعدی جابر، نمایش نمونه ای از سبک زندگی مومنانه به مقتضای عصر حاضر است. توجه توأمان قهرمان داستان به رشد در ابعاد علمی (فناوری) ، فرهنگی، اخالقی و ایمانی - هم برای خود، هم دیگران - از ویژگی های شاخص اوست. 
جابر، دانشمند هسته ای بیست و چهارساله، که فعال و نخبه فرهنگی، مربی حلقه صالحین نوجوانان و مسئول کانون مسجد است، شاخص های ذکر شده را نمایان و ترویج می کند. شجاعت در برخورد با دوست و دشمن، غیرت مداری در برخورد با خانواده و نیز در سیاست خارجی نسبت به مسائل بین المللی ایران (برجام)تقوا و صبر در

رعایتآداب معاشرت اسلامی در برخوردهای خانوادگی و اجتماعی مانند پایگاه بسیج، جهاد و ایستادگی در علم آموزی و تولید رادیو دارو و یا طرح ریزی برای فعالیت های فرهنگی و استقامت برای به ثمر نشستن و نتیجه بخشی آن ها و... نمونه هایی 
از فرهنگ های تمدن زایی ست که در تئاتر جابر در هیبت الگویی برای جوان امروز به نمایش در می آید. 
آنچه گفته شد، سازوکار معنایی و تحلیلی الگوی معرفی شده بود. اما در سازوکار ساخت و نمایش آن نیز نکاتی جدی مطرح است که تنها به یک مورد از آن مختصرا

اشارهمی شود.

تئاتر جابر و شخصیت محوری آن، بر مخاطب اثرگذار است. اما جریان اثرگذاری، به وسیله شعار دادن صِرف نیست؛ بلکه -به خاطر سبک و متد خاص این تئاتر - جابر با 
نورانیت خود به قلب مخاطب نفوذ کرده و در دل می نشیند. اینگونه مخاطب را - حتی آنان که با تفکراتش همسو نیستند- همراه کرده و القای معنا می کند. 
در این جریان مخاطب به آرمان ها و تفکرات قهرمان داستان - جابر- دل می دهد. به عبارت دیگر، با نمایش حیات نورانی یک شهید، و نفوذ آن به جان مخاطب، میل به چنین زندگی طاهر و مجاهدانه ای در دل مخاطب شکل میگیرد. و زمانی که میل و رغبت به چیزی در وجود آدمی رشد کند، نیت شکل گرفته و سپس حرکت به سوی آن 
هدف آغاز می شود. جابر، نمایش حیات طیبه ای ست که مخاطب را به آنچه دارد راغب می سازد. اینچنین است که نافذ شده و الگو قرار می گیرد. 
جابر، نمونه ای از الگو پردازی اسلامی بر صحنه ی تئاتر کشور ا ست، که تا کنون در سی شهر و شهرستان ایران به نمایش در آمده است.

چنانچه این نوع الگوسازی های مؤثر و صحیح، در دیگر حوزه های هنری، و نیز حوزه های 
علمی، فرهنگی و ... دنبال گردد، شاهد ایجاد جریان های قدرتمند در عرصه ی مقابله ی جهانی و برداشتن گام هایی بلند در جهت تحقق تمدن اسلامی خواهیم بود. چرا که الگوهای سفید، براساس تصاویر واقعی (در مقابل تصویرسازی 
های غلط دشمن از جبهه ی خودی) امید ساز اند و امید به توانایی های خود و جامعه ی خویش، موتور محرکه ی فرد و جامعه به سوی قله هاست. 
آنچه پیش روست 
مقصود از شرح این معادله و داستان، یاداوری چند نکته ی راهبردی در حوزه مهندسی فرهنگی به متولیان فرهنگ بود: 
1. آگاه سازی مردم نسبت به تصویرسازی های غلط دشمن از وضع موجود جامعه / ضرورت ارائه و نمایش تصویرهای صحیح به عامه مردم؛ در جهتِ خنثی سازی عملیات دشمن در ناامید کردن مردم نسبت به توانایی های جامعه ی خویش و رسیدن به آرمان های انقلاب. 
2. گفتمان سازی میان عامه مردم نسبت به فرهنگ های بااولویت و تمدن زا / آموزش صحیح و مؤثر سبک زندگی اسلامی 


شیلا نیکویی