دلنوشته ها:


تی.....ک تا......ک 

تی......................ک تا...........ک..

نبض زمان به سختی میتپد ..

نفس ها به شمارش می افتد..

و باران میزند ..

چشمانم جانی ندارند 

دلم در تب و تاب است 

خلاصه بگویم 

یک نفر شهید میشود .....................


و من مبهوت این همه عظمت. ....

"او" شهید میشود تا جان ببخشد ..


میدانی او دل ربایی کرده است ..

دل امام راببری میبرتت با عشق ..


گوش تیز کن

هنوز اهنگ صدایش تو را به ایستادن فرا میخواند...

تو را به ایستادن 

به قیام...


جابرشدن شروع عاشقی است 

عاشق که باشی خالص میشوی 

خالص که باشی فدا میشوی 

فدا که شدی حیات میبخشی ....


مصطفایی ترین فرمانده امامیست که جابر هم نباشی به پای بالا رفتنت جان میدهد.....

و برای رفتنت کمرش میشکند..


نا تمام من تمام ،

من مرده ام 

اب حیاتم تویی ای حضرت باران!

بیا......



**************


این روز ها چقدر دلم برای جابر تنگ شده

برای بار سوم  از پشت پرده اشک به تماشای لحظه پروازش نشستیم

پرواز تا خدا...

لا به لای باران وجودم به او قول دادم که...

نمیشود سه بار بیایی و دل به دلش بدهی آن وقت شانه به شانه با او همراه نشوی

همراه با او تا خدا...

بی معرفتی است که تو را "خواهر با معرفتم" بخواند ولی تو بعد از  ساعتی چشم دوختن به چشم های عاشقش،تنها فقط دقایقی را به گریه برای خودت بگذرانی و بعد از وداع با قتلگه جوابت به خون ریخته شده ی او این باشد "تا اجرای بعدی خداحافظ"

سخت است عاشق کسی باشی و به او نرسی...

و مرگ حقیقی فاصله ی لحظه لحظه های عمرت است با "خدایی که از رگ گردن به تو نزدیک تر است"

و سوختم در "آتش" و "آتش" یعنی ...

لحظه ای بگذرد،یک بار دیگر قلبت بتپد و فاصله را حس کنی با خدایی که در "این" نزدیکی است. دستم را بگیر ای همه دار و ندار بی کسی و تنهایی 

جابر!  قول داده ام مثل تو عاشق باشم  مثل تو

جابر بیا و کمک کن برادرم           بیا که خوب میدانم چقدر بامعرفتی

یاعلی مدد


***************


سلام جابر... سلام برادر مهربون من...سلام داداش باغیرتم...چقدر آدم رو دیوونه ی خودت کردی پسرجان!کاشکی میتونستم اونقدر خوب باشم که توفیق دیدن روضه ی مکشوف تو یکبار دیگه هم نصیبم بشه. کاشکی میشد منم مثل تو اونقدر خوب باشم... که شهادت بیاد سراغ من! میدونی داداش؟اگر همه مثل تو بودن... اگر همه مثل تو خوب بودن،بعید میدونم دوران غیبت آقامون حتی به دوران غیبت صغری هم میرسید،اگر همه جابر گونه زندگی میکردند... واقعا اگر همه جابر آقامون میشدند چقدر دنیا قشنگ میشد...حتی فکر کردن بهش هم باعث میشه یه چیزی درونم یخ بکنه...انگار مثل یک هشداره که بهم میفهمونه جابر...آشنای غریبه ای است که هنوز نمیشناسمش...جابر من... نمیتونم بگم مثل تو خوب میشم ولی میتونم بگم سعی میکنم شبیه تو بشم سعی میکنم جابر گونه زندگی کنم،جابر گونه رفتار کنم وجابر گونه بمیرم... مهربون،منم مثل تو عاشق شهادتم به قول خودت هدفم شهادت نیست ولی آرزوم اینه که یه روزی شهید بشم مثل تو... مثل همه ی داداشای مهربون دیگه ام... باغیرت...بامرام...باوفا...اون لحظه ای که سرتو روی پای ارباب میذاری من جامونده رو هم به یاد بیار...جابر...برادر عزیزم...مهربون باغیرتم...شهیدسربلندم...

خداحافظ رفیق!