بسم رب النور

#جابر_و_آرزوهای_مشترک

«اجعل لی نورا امشی به فی الناس»


«#کاش_من_هم_مثل_جابر_شوم» را از خیلی ها شنیده ام. آنان که یک بار، دوبار، و ده ها بار تئاتر جابر را دیده اند؛ رفته اند توی فکر؛ فکر... و فکر... و فکر ..... و وقتی بیرون آمده اند، عصاره ی درد و دل هاشان این بود. «کاش من هم مثل جابر شوم».

حال سوال این جاست: «مگر جابر کیست؟»؛ این، جنگاور آماده به رزم در میدان نبرد علم و فرهنگ، مگر چه دارد و چه می کند که چنین محبوب فطرتهایمان شده؟ 

مگر جابر، غیر از یک جوانِ بسیجیِ دانشمند است؟


«شخصیت» جابر را اگر زیر و رو کنیم، شاید به چند واژه ی ناب برخوریم که تا حدودی بتوانند «جابر» را توصیف کنند: 

صداقت، اخلاص، وظیفه شناسی در لحظه، جهاد بی وقفه.


درخشش جابر در نزد فطرت ما، از نوری ست که در دست گرفته؛ میان مردمی که غرق در روزمرگی ها، ظلمت زده شدند! جابر، جوان بیداری ست که میان مردم خواب رفته، صدای تیربار جنگنده های دشمن را میشنوند؛ برمیخیزد و برای الله قیام میکند. 

جابر، راه حق را دیده است. به نور ایمان و اخلاص به پا خواسته و برای این جهاد، در تکاپوست. وظیفه را شناخته؛ فهمیده است که «لحظه ای که او در آن تنفس می کند» باید در کدام سنگر به دفاع و حمله مشغول باشد. امر ولی را درک کرده و برای اطاعت «جمجمه را به خدا سپرده است». 

اینگونه میشود که جابر، چنان نوری در قلوبمان رخنه میکند. نوری که بیدارمان کرده و دنبالش می گردیم. دلمان می خواهد از این تاریکی ها بگریزیم و به آن منبع نور پناهنده شویم. مثل جابر، نور به دست گیریم و ما نیز جزو بیداران شویم.


اما...

اینکه جابر چگونه فتح قلوب کرده است، یک طرف؛ پاسخ به آن آرزوی قلبی ما که «کاش جابر شوم» یک طرف!


دنبال پاسخ می گردی؟ 

گفتم!

وقتی جابر را توصیف می کردم، گفتم!

گوش که تیز کنیم به امر ولی، وظیفه را که درک کردیم، زمانی که برخواستیم پشت سنگرمان، آن گاه به پاسخ رسیده ایم... جزو یاران آخرالزمانی اباعبدالله در «کلّ ارض کربلا». ان شاءالله.




پ.ن.

راستی، 

سنگر تو کجاست؟

توی خواب سنگر زده ای یا بیداری؟

نور همراهت هست؟

سلاح داری؟ سلاحت به درد این رزم می خورد؟ اصلا کار با سلاح ت را بلدی؟

اصلا، مطمینی که سنگر را اشتباه نگرفته ای؟!  ملاک و معیار در دست داری برای این تشخیص؟!

هواست به فرمانده هست؟ اشتباهی سنگر «خودی» را که نمیزنی؟!

.....................