بسم الله

بحث امروزمان بین دوستان این بود:

کاری که رسانه در دنیای کنونی می کند، این است: هم درد را خودش میدهد. هم درمان، و هم نتیجه. 

اینگونه است که دنیای ما پر شده از دردها و مشکلات جدید، راه حل های تازه و نتایج لذیذ اما خیالی!

مثال میزنم

وقتی با فیلم هایی که خوراک هر روزمان شده، این قاعده در ذهن ما و جامعه مان شکل گرفت که «زیبایی یک اصل اساسی است. اگر زیبا نباشی بدبختی!» ؛ آن گاه یادمان می افتد که مانند باربی ها و مانکن های غربی نیستیم. پس حس درد در اعماق روحمان می یابیم. دردی که ما منشأ و عاملش نبودیم!

 

این زمان است که از همان مسیری که درد به ما تزریق شده بود، به دنبال درمان می گردیم. مثلا اگر رسانه برایمان جراحی زیبایی را پیشنهاد کرد، بهترین و ضروری ترین گزینه ی زندگی مان میشود و به دنبال درمان، از زندگی مان میزنیم و هزینه ی جانی و مالی می کنیم.

 

حال، نتیجه ای که برای این درمان القا شده بود، خواهیم دید؟ عجیب اینجاست که آن زندگانی آرمانی و عاشقانه و ایده آل، کجاست که حتی با این درمان ها هم به دست ما آدمهای زندگی واقعی نمیرسد، نمیدانم!!!!

 

امید نااامید شد، هیچ! بگذریم از افسردگی های بعدش و درد های جدید و درمان های جدید!!! و بگذریم از اینکه هدف رسانه و رسانه گردانان از این پروسه چه بود و چه هست.... !

 

 

بحث امروز که تمام شد، یاد #جابر افتادم....

تخیلم رفت نشست روی صندلی های اجرای تئاتر جابر.

 

جابر را که می بینی، درد هایت عجیب عوض میشود! تازه یادت می افتد که سایز کمرت خیلی هم شاید مهم نباشد...درد اصلی چیز دیگری بود که یادمان رفته! درد اصلی چیز دیگری بود که ... و این سوال در ذهنت داد میزند که چرا فراموشش کرده بودیم؟؟؟؟؟

درد های پوچ و کوچک و خنده دار، از یاد می روند، و دردهای بزرگ و عمیق خود و اجتماع به رخ کشیده میشود.

 

جابر را که می بینی یاد درد های اصلی زندگی ات می افتی. دردهای حقیقی زندگیِِ ما آدم های واقعی!

چرا که جابر، نه یک شخص تخیلی ست نه یک شخصیت خیال انگیز! بلکه از حقیقت جامعه ی واقعی برخواسته و دردهای حقیقی اش را فریاد میزند.

 

مساله اساسی آنکه: معیار سنجش عظمت آدمها، اندازه ی دردهایشان است! وقتی دردهای آدمی بزرگ شد، او هم بزرگ میشود! روح، به قدر بلندی آرمان و درد، قد میکشد! 

پس، دل اگر مخاطب جابر شد، ناخودآگاه، بزرگ میشود!

 

حال، اینجا تفاوتی هست میان این اثر هنری، با آثار دیگر کنونی ، که در صدد بیان معضلات جامعه اند. سیاهی ها را هم اگر میگویند، آیا راه حل می دهند؟؟؟ سوال اینجاست و پاسخ....

نمیگویم هیچ اثر هنری که تا کنون داشته ایم، راه حل نداشتند؛ نه. اما راه حل ها و درمانی که جابر پیش می گیرد و عملا هادی آن است، چیزی ست که:

اولا از دل برخواسته و عملی ست و بر دل مخاطب لاجرم می نشیند.

و دوما ، حقیقی ست و کارآمد. روشن است و واضح. آنقدر هویداست که مخاطب را درگیر می کند! 

این درگیر کردن مخاطب، ویژگی شاخص تئاتر جابر است. چیزی ست که نمیتوانی به آن فکر نکنی! نمیتوانی از اجرا بیرون روی و درگیر حرفهایش نشوی... نمیتوانی از آن خلاص شوی.... 

 

اما نتیجه. اینجا نتیجه را می بینی... هرچند در دنیای مادی امروز، تلخ معنا میشود، اما کام مخاطب تلخ نمیشود! بلکه شهادت جابر را شیرین ترین پاداش او می بیند ؛ پاداشی بلند و آرمانی که حتی آن ها که سنخیتی با جابر و تفکراتش ندارند، تحت تاثیراند. چرا که این شهادت، نه صرف یک پاداش معنوی، بلکه نتیجه ی قطعی زندگی مجاهدانه ی جابر است. زندگی بر اساس معیار حق، و مرگی به غایت در مسیر حق. 

و شهادت ، نه آن که هدف باشد، بلکه نشانه ای ست از رسیدن به هدف. و آن «شکست دشمن، در خط مقدم مبارزه ی نرم.... یعنی خوار چشم دشمن شدن!

 

#جابر_و_دردهای_حقیقی_مان

#تئاتر_جابر