کانون فرهنگی تبلیغی نورالهدی, [08.08.18 12:33]

[Forwarded from امیر عباس]

خیلی خوب بود تئاترتون خداخیرتون بده شما واقعا کاری کردید ک من بعنوان ی طلبه نتونستم انجام بدم وواقعا ازش تاثیر گرفتم.ازتون میخوام واقعا کمک کنید تا اینجور نمایشها بااین موضوعات تو کل کشور دیده شه و بتونید آموزش بدید این هنر زیبا رو.

ان شاالله خدا ب وقتتون وعمرتون برکت بده خانم فاطمی عزیز و موفق باشید .حقیقتا دید خوبی ب تئاتر نداشتم چون تئاتر هایی ک دیده بودم خوب نبودن اما اینبار کلا دیدم رو عوض کرد چون جابر خاص بود.....

 

واقعا تونستید مسائلی ک توی یک زندگی هست رو نمایش بدید.کارتون حرف نداشت.کشته مرده  ک زیاد داد نمایشتون خدا میدونه کی از حال جابر بیرون بیایم .دستتون درد نکنه همه ی بازیگراتون وعواملتون .خدا توفیقتون بده چون کار  شما با همه ی کارگردانا متفاوت بود.

 

و صبوری عین درد و ناراحتی مریضی خودش روضه جابرگونه است.عین امام حسن...

وحیا زمان برخورد با نامحرم

 

جابر عزیزم وصفت سخته و ناشدنی.مگه میشه از کسی حرف زد ک ارزش هاشوتا اخر جونش پذیرفت و جونش رو داد تا تو آخرین لحظه چادر مادرم روی زمین نمونه.جابر عزیزم تورو از طرف  اقا مصطفی توصیف کنم یا از طرف علی آقا یا بچه های بسیج!!وقتی روی صحنه اومدی و دلواپس رفتن ب سوریه بودی اتیشی بود ک ب دلهای سرکش ما زدی.جابر عزیزم دلواپسیهات رو درک کردم ومنم همون لحظه باهات همدرد شدم.اما بیشتر ازهمه گودی زیر چشمات گویای همه چیز بود سختیهات و شب بیداریهات وعشق رفتن ب سوریه ...

 

اون لحظه ک آقا مصطفی گفتن نمیخواد بری سوریه من خودم گفتم چرا؟؟

 

اما بازهم صبر وتحملت و اون آهی ک کشیدی و بغضی ک فرو دادی رو میشد حس کرد.

جابر جان خیلی وقت بود دو دل بودم تو انجام ی سری کارها،اما وقتی اقا مصطفی گفتن الان جنگه ...انگار داشتن ب من میگفتن 

وای چ تلنگر زیبا و بجایی بود.

 

جابر جان مگه ادم چقدر میتونه صبور باشه؛بار سختیهای زندگی رو هم ب دوش بکشه و کار فرهنگی ام ب فرمان رهبرش انجام بده.

(وای این جاشو دیگه خودم طاقت نیاوردم ک چقدر کوتاهی کردم .)

مگه انجام کار فرهنگی با تو سنخیتی داشت؛تو  ک دینتو داده بودی.

تا جاییکه رفتار بهترین دوستت رو هم گفتی این آخریا همش داریم با دلخوری ازهم خدافظی میکنیم و نگاه معنادارش.

 

واخرین روضه از جنس جابر لحظه شهادتته ک در عین مظلومیت و درعین حال، عزت.

وبوی عطر شهادتت ک فضا رو پر کرده بود و اون عشقی ک تونستی ب کل مخاطبانت بدی ک با نگرانی شهادتت رو نگاه کنن. واون لحظه ک ب حضرت زهرا اقتدا کردی و حاضر نشدی؛ی رمز رو بگی.  هر کسی نمایشت رو ندیده بود ولی این ی تیکه رو میدید مردونگیت رو تا ته کار میخوند .و نا خود آگاه ادم رو ب یاد شهید حججی مینداختی.

 

و چ شبیه بود  نگاه پر از صلابت در میدان جنگ ب لحظه شهادت حججی ...

و چ زیبا جابر دیگری رو نمایش دادی ...

جابر بعد از شهادت امام حسین و جابر حضرت زینب

 

*****************

 

روضه ی مجسم جابر سلام

عجب محرمی شد امسال برای گروه جابر

اهالی جابر با گوشت و پوست خونشون درک میکنید چی میگم

جابر روضه ی مجسمی بود از مدینه.....

سقیفه......

امام حسن (ع)

حضرت قاسم(ع)

حضرت ابالفضل (ع)

امام رضا (ع) و......آه قلبم.....

مخصوصا اجراهای اخیر که جابر بود و روضه هایی که ترسیم میکرد و ما متحیر میموندیم......

روزی که گفتیم گروه دختران فاطمی تغییر نام بده به تیپ زینبیون جابر، فکرشو نمیکردم اینجوری ازین شهر به اون شهر رهسپارمون کنی

جابر برادربا غیرتم.....اوارگی رو زینب هات لمس کردن...

 وقتی بی محلی ها و گاها توهین ها و سردی ها بسمتمون میومد فقط زمزمه میکردیم

السلام علی قلب زینب الصبور....

جابر برادر مهربونم

وقتی حمایت میشدیم

تحسین و تقدیر و .......آخ آخ امان از دل عمه جانمون....

یالیتنا کنا معک بود ک شاید کمی از خجالتمون کم میکرد

بچه های کوچیکی که همرامون بودن و گاها برای پدراشون دلتنگی میکردن.....وای عمه جان....

یا رقیه (س) .....

جابر

عزیز برادرم

التماس دعا

خیلی محتاج نگاه برادرانت هستیم

همه ی اون چه تو گروه جابر اتفاق افتاده شبیه معجزه ست

معجزه ای شبیه خودت

جابر عزیزم

روضه ی مجسم

خیلی ها رو بی تاب کردی

خیلی هارو راه انداختی

دست مارم بگیر

زمین گیر نشیم

 

 

 

داداشم جابر

دعام کن

*****************

 

توی اکثر اجراها، لحظات صحنه ی درگیری، من انتهای سالن، شاهد قتلگاه جابرم............ دستم به جایی نمیرسه...مثل آدمی که دستهاش رو بستن، توی یه اتاق حبسش کردن و داره از یه پنجره به قتلگاه حبیب ش نگاه می کنه! جابر! کاش دستام باز بود و نمیذاشتم به مقتل ببرنت....

جابر...

مقتلت شبیه مقتل حسین بن علی ه..یا قاسم بن الحسن....یا ابالفضل العباس.....یا مادر... نمیدونم.... اما یه چیزی رو خوب می دونم..... تشییع ت و لحظه ی وداع، خیلی شبیه شب وداع یتیمان زهرا با مادرشون هست..... غریب غریب غریب......

تابوت میاد در حالی که چند نفر بیشتر دور بدنت نیستن.....و ما از غربتت می میریم .............

و لحظه ای که پرچم از روی بدنت کنار میره و لباس و صورت خونی ت دیده میشه........ لحظه ای که فریاد یا حسین بلند میشه...... وااااااااای از روضه ی تلّ زینبیه و اومدن بچه های حسین......واای از لحظه ای که بچه ها اومدن دیدن بابا بالای مقتل......وااااااااای ای صید دست و پا زده در خون...........واااااااااای ای کشته ی فتاده به هامون............واااااااااااای از لحظه ی وداع ... وای از غربت لحظه ای که خانواده ات میان کنار تابوت ت جابر! می میریم وقتی می بینیم ........................ وای از هلهله و کف و خوشحالی سپاه دشمن .....وای از اسیری زینب سلام الله.........

 

******************

 

[Forwarded from قصه این است چه اندازه کبوتر باشی...]

سلام.خداقوت.نمایشتون عالی بود وباعث شدکه کلی فکر کنم درمورد اینکه الان وظیفه من چیه 

چیکارکنم ک رهرو شهیدباشم.بزرگترین ارزومه توی انقلاب فرهنگی یه سهم کوچیک داشته باشم.راهم دوره.ولی خوشحال میشم باهاتون همکاری کنم وراهتونو توشهرم ادامه بدم

 

*****************

 

سلام خدمت گروه جهادی و عزیز جابر خدا قوت 

ادرس کانالتون و نداشتم وگرنه زودتر عرض ادب میکردم 

من یکی از بچه های دهلرانم که ماه رمضون اومدین شهرمون و ما رو اسیر شهید جابر و شهید حججی کردین واقعا خود شهید به شما نظر دارن 

چون اگه نداشتن اینقدر اجراتون تاثیر گذار نبود 

از تائتر جابر چیزای دیدم که روحم و جلا داد به خاطر همین میخوام به شما بگم که ان شاالله راهتون رو مصمم تر دامه بدین که حقیقتا جهاده

بعد از تائتر جابر از شهید حججی خواستم که اگه تلاشمون واسه اوردن گروه جابر به شهرمون کار درستی بوده هر جور شده تا عید فطر ما رو بطلبه زیارت خودش 

خدا رو شاهد میگیرم به طرز عجیبی و خیلی راحت من و خانوادم و یکی از دوستام که خیلی تلاش کرد واسه ورود جابر به شهرمون روز بعد عید فطر کنار قبر شهید حججی بودیم یک ان به خودم اومدم خدایا شکرت ما کجا و شهید حججی کجا این یه نشونه که شهید از کارمون راضی بود

همین طور از شما

بعد یه مدت پارک بودم اتفاقی کنار یه دختر خانم 20 ساله نشستم باب صحبت باز شد بحث رسید به تائتر جابر ایشون گفتن من چادری نبودم از شبی که جابر و دیدم با حضرت زهرا عهد بستم مگه مرگ من و از چادرم جدا کنه .خانم های عزیز گروه جابر خوشا به سعادتتون همین برای شما بس