سلام 

نمی دونم الان که این نامه و برات مینویسم 

چرا دارم گریه میکنم 

اصلا نمی دونم چه حوری شروع کنم

فقط دارم برات می نویسم 

نمیدونم چی صدات کنم ولی جابر نمیدونم چیکار کردی با من ولی چرا داشتی حرفرهای منو میزدی 

از کجا میدونستی من میگم 


شهادت هدف نیست عشقه اخه کسی که هدفش شهادته که شهید نمیشه 

شهادت عشاق رو میطلبه 

 جابر وقتی دنیا رو شناختم و فهمیدم چند چندام تصمیم گرفتم برای دینم برای امامم مفید باشم تصمیم  گرفتم کاری کنم که اسم شیعه بره بالا نه اسم من 

دوست دارم بهم بگن یک شیعه ایرانی


خیلی سخته  هرشب توی نماز های شب از خدا گله کنی که چرا نمی طلبت پیش خودش 

یا خجالت بکشی ازش بهاطر اینکه جایی زندگی میکنی مردمش روز به روز دین شون رو از دست میدن و تو نتونی کاری کنی و فقط غمگین بودن امامت رو ببینی 

همون جور که گفتی

 کار فرهنگی زن و مرد نمیشناسه باید یه کاری کنیم که مفید باشیم 


 میدونی می خوام با چادرم نشون بدم که دین و ایمان ادم جلوی پیشرفت رو نمیگیره

بله به تو جسارت عمل میده جسارت صحبت به تو اقتدار میده


 دلن می خواد کاری کنم که  امامم اقا امام زمان لبخند رو لباش بیاد 

وقتی امسال عید اقام رضا دعوتم کرد مشهد گریه کردم   فکر شو بکن روز تولد دوردانه اش مشهد بودم مهمان اقا بودم  باهاش عهد بستم هدفی که دارم دنبال کنم به شرطی که اونا منو بخرند 


من به این دنیا وابستگی ندارم میگن چون عشقی نداری اگه داشتی بیشتر از هرچی به این دنیا حریص میشدی 


 دوست دارم عشقم یه نفر باشه اقام امام علی  با اون میفهمم عشق یعنی چی 


میدونم میدونم خواسته ام زیاده ولی من می خوامش 

ان شاءالله بتونم انجامشون بدم به کمک حضرت قائم 


جابر وقتی اومدم پیشت و دیدمت وقتی شهید شدی گریه کردم ولی ناراحت نبودم خوشحال بودم اخه احساس هم فکری بهم دست داده بود دیدم اهدافون آرمانامون حرف هامون شبیه همه اگه اخرش شهادته اگه خدا میخرتم اگه اقام لبخند میزنه حاضرم با تمام وجود جلو برم و خسته نشم 


جابر باور میکنی زده بود به سرم برم سوریه که بتونم کاری انجام بدم برای عمه سادات وقتی اخبار رو میشنیدم قلبم از سینه ام داشت میوفتاد بیرون 

 حیف حیف که نمیبردنم 


و جمله اخر به نظرت :


قشنگه بنویسن رو طابوتم فرزند سید علی 😭