خیلی سرخوش و شاد با فک و فامیل  رفتیم قم و یهو جور شد رفتیم تاتر ببینیم!
عه چرا اینا این شکلین؟؟!!! تاتر بودا
ما اشتب اومدیم انگار
انقد ما رو گشتن به خودم شک کردم😂 
چیپس‌ و پفکمونم که نذاشتن بخوریمووو
اوه اوه تازشم بیسیم داشتن😎 خفن بودن مثلا
سرود مذهبی هم که داشتن دیگه بقیشو نگم🙄
بریم سر اصل مطلب ❤️
جابر رو دیدیم
هر چی زور زدم مثلا اثر نگیرم نشد
انگار اون زورش بیشتر بود
پهلونی بود برا خودش
ازین پهلون پنبه ها نه 
ازین با غیرتا😭😭😭
فقط همین دیونم کرد
منم شدم خرااااابه جابر😭
نمیدونی چی میگم
تا نبینی نمیفهمی
ببین داغ داداش خوب نداشتنم یخ شد
بزا بهتر بگم اصلا من داداشم براش مهم نیس من کجا میرم با کی میرم اصلا غیرت چی میگه این وسط؟!
اره الان که دقت میکنم میبینم دوسم نداره
اخ وقتی جابر گفت مردی که غیرت نداره خواهرشو دوس نداره چقده بدم اومد ولی نه راس گفت راس راس
ولی جابر خودت داداشم شدی
میدونی بخاطر اینکه تو دلت نگیره دیگه رژ صورتیم که عاشقشم دیگه نمیزنم
دیگه موهامو میپوشونم
اصلا چادری شدم 👏👏👏
خیلی ذوق کردی نه ؟ مرد باشی مهربون باشی با غیرت باشی ته رمانتیکا اینه  بقیه سوء تفاهم
اینهمه سال اومدم قم فقط موقع تو حرم رفتن چادر سرم کردم 
اما ایندفه دارم با چادر از قم میرم
داداش بهتر که نمیدونم قبرت کجاس
مگه تو رو میشه قبر کرد تو تو اسمونی اسمونی ترین مرد تو زندگیم 
هوای منم داری از چادرم فهمیدم
حق ندارید بخندید باور کنید دیروز که چادرم میرف کنار قشنگ حس میکردم اخم میکنی درس میکردم لبخند میزدی 
عاشقتم داداش عاشقتم

 

براش

 


جابر شهیدم' عزیز برادرم ' یار و یاورم' رهنمای زندگیم'  تمام امید و عشق زندگیم' بهانه های دلنشین با خدا بودنم' دلیل گریه هایم'  چقدر زود گذشت ای دو روز با جابر بودنم'  چقدر دلم زود گرفت از برای نبودنت'  درست تر بگویم تو که شهیدی و از همه ی ما زنده تری و همیشه هستی و این خود ما هستیم که غافل از خود و خدای خود هستیم' ای خدا یاریم کن و حالم را با عزیزترین و عاشقانه ترین بندگانت' با شهیدانت خوب کن'  میدانم که عزیز برادرم جابر شهیدم همیشه و هر لحظه که صدایت کنم حاضری و ناظر' دعایم کن خیلی زیاد برای خوب شدن' خوب زندگی کردن و خوب رفتن' چقدر زیبایی و دلنشینی ای جابر روح و روانم' ای شهیدم.

 

براش

 


اثری که این تأتر بر روی بیننده ها دارد مانند اثر یک سخنرانی مستند یک ساعته است ولی با روشی زیبا و جذاب به طوری که بیننده خسته نمیشود و تا پایان، تأتر را پیگیری میکند.
در این تأتر خوب، دو نکته ی بسیار عالی وجود داشت: اول اینکه بر پایه نظرات و منویات حضرت آقا بود و نکته ی دوم که علاوه بر عالی بودن، بی نظیر هم بود اینکه بر خلاف سایر فیلم ها، سریال ها و تأتر ها که ازدواج ها از دوستی دختر و پسر شروع میشود، ازدواج آقا جابر کاملا سنتی و سالم بود
فقط هنگام عمامه پیچیدن یک اشاره کوچکی شد که جابر منزل برادر آقا مصطفی رفت و آمد میکرد و بعد از عقد جابر این شائبه به ذهن بیننده میرسید که جابر به خاطر دختر برادر آقا مصطفی به خانه آن ها رفت و آمد میکرده، که چنین چیزی در شأن آقا جابر چشم پاکی که حتی به زن تروریست هم می گوید به من دست نزن نیست

 

 

پاسخ ما :
سلام علیکم
عاقبتتون ختم به خیر ان شاءالله
جابر نمیگه رفت و آمدی به منزل برادر اقا مصطفی داره
میگه من عمامه پیچیدن رو از اخوی اقا مصطفی یاد گرفتم

این یاد گیری حتما تو مسجد یا پایگاه بوده، حرف از رفت و امد به منزلشون نیست
التماس دعا

 

براش

 


باسلام خسته نباشید از شما بخاطر اجرای زیبای این تئاتر 
من خیلی دست به قلمم خوب نیست اما دلم نیومد نظرم ندم
قصه جابر وبرو بچه های انقلاب قصه خون دل خوردنشان  خیلی برای من جدید نبود من از بچگی سوختن پدرم و ودغدغه های اینچنینی شو دیدم وپا به پای پدرم گریه کردم

جابر بغض فرو خرده ما انقلابیا هست  
آنجایی که جابر داشت از کارشکنی دولتیا می گفت من باهاش گریه کردم خدایی چه خون دلی می خوریم ما بچه های انقلابی ، و بکوری چشم دشمنان محکم ایستادیم

خلاصه که دلم خیلی گرفته از مظلومیت این شهید عزیز که باید گمنام بمونه امروز بعد از تئاتر دوستم گفت می خوام تو گوگل سرچ کنم  بیشتر باشهید اشنا بشم  اینجا بود که اشکم دراومد وگفتم این اسم شهید مستعاره و  نمیشه بیشتر ازش دونست یا عکسی ازش دید

آن شاالله بتونم به وصیت شهید جابر عمل کنم واین چهار فرزندم سرباز امام زمان بار بیارم بادعای شهید عزیز وتوکار فرهنگی بیش از پیش کار کنم