ارسالی مخاطبین عزیز نوجوان تئاترجابر

 

براش

 


کلنا فداک یا مهدی
پرده اول
+ولش کن بره بی غیرت به ناموستم رحم نمیکنی؟؟😡
-اون با من هیچ نسبتی نداره...راه بیفت😒

+برای اینکه ناموس ما باشن لازم نیست باهامون نسبتی داشته باشن😏..ولش کن بره بهت گفتم
 خودم باهات میام😠
-جون خودشم در خطره😡
پرده دوم
+تو به من دست نزن عوضی😡😡
-خفه شوو😠
+یاااا زهرااا
اوج درگیری
داداش جابرم غریب گیر اوردنت 
اخه چند نفر به یه نفر؟؟؟
قربون غیرتت قربون حیای وجودت بشم داداش
 که حتی تو اوج درگیری ...😭😭
سه نفر بهت حمله کردن....
جگرت داره آتیش میگیره....😭😭
با اون حالت تهوع و سرگیجه...
با اینکه دیگه جونی تو بدنت نمونده ....
تو اون هیاهو ...😭
تو اون معرکه...
تو اون قتلگاه ...
حواست هست که دست نامحرم بهت نخوره😭
پرده سوم
-احمق
 تا حالا کیو دیدی تو درگیری خیابونی دستاشو ببندن؟؟؟😡
برو دستاشو باز کن زووود
+یا زهرا
و   
شهادت🔴🔴🔴
...................................

و فرمانده ای وضو گرفته با خون به بلندای نماز عشق
مهلا مهلا 
++علی پاشو چرا نا نداری؟😭
یکم آروم برادرم
ببین منو 
مهلا مهلا 
ببین جابرت پیشته😭😭
 اینقدر بیتابی نکن داداش😭 
علی 
یکم آروم برادرم
علی....
میری اما یکم آروم برادرم
-پاشو بیتابی کن عادت ندارم افتاده ببینمت جابر😭😭
پاشو فرمانده نیروهات اومدن
میری اما یکم آروم برادرم
++آقا مصطفی تو رو خدا 
من پیشتونم ببینید 
من
 جابر
 برای همیشه قول میدم که پیشتونم 😭😭
تو رو خدا بیتابی نکنید
 تو رو خدا به خودتون فشار نیارید
 اقا مصطفی
جان زهرا یکم آروم برادرم
++بچه ها چرا اینجوری شدید؟؟؟
 پاشید ببینم 
چرا این ریختی شدید؟؟؟
 رویش های جدید انقلاب 
قوتای قلب آقا
 نبینم پا پس بکشید
 نبینم شونه خالی کنید
 کار انقلاب رو زمین نمونه
نبینم به خاطر نبود من عقب بشینید 
شما باید پرقدرت ادامه بدید 
من رو شما حساب کردم


.....................
  
+جابر مامان پاشو 😭😭
کتابات هنوز کف اتاقن پسرم
چرا خودت اینجا افتادی؟؟😭
جابر پاشو 
مامان چرا اینقدر نامرتب شدی😭😭
چرا صورتت خونی و خاکیه جابرم😭
غریب گیر آوردنت پسرم😭
بابات نبود من که بودم
چرا اینجور بیحال افتادی مامان 
چرا رنگت پریده پسرم😭
تکیه گاه مادر بلند شو😭
من بعد از تو چیکار کنم
پاشو زهرا رو آروم کن
صدای زجه زدناش داره قلبمو آتیش میزنه😭😭

-مامان
 باورت میشه جابری که خستگی رو خسته کرده بود  اینجوری افتاده باشه😭

جابر پاشووو گلی که بهم دادی هنوز پژمرده نشده کی تو رو اینجوری پرپرت کرده😭
چرا عمر زندگیمون اینقدر کوتاه بود؟😭
جابر تو رو خدا پاشو بگو همه اینا یه شوخیه😭
جابر پاشوو
پاشو بگو که داری آستانه صبرمو امتحان میکنی به خدا صبرم تموم شده پاشوو😭😭😭


+داداش پاشو
پاشو ببین زینبو😭😭 
جابر پاشو ببین زهرا نمیتونه راه بره
پاشو ببین که هر چند قدم میفته رو زمین دیگه نا نداره بلند شه😭😭
پاشو داداش
پاشو ببین زینب شوکه شده
همینجوری خیره به تابوته
زینب تا حالا اینجوری ندیده بودت
 زینب بدون تو چیکار کنه؟
جمیله بدون تو چیکار کنه داداش؟؟؟😭
 داداش
قول میدم
قول میدم بچه هامو مثل تو تربیت کنم داداشم
چقدر زود از پیشمون رفتی😭

.....................
وجابر نامی به پرآوازگی گمنامی
دلها را ویران میکند و از نو میسازد 

و "من" بعد از جابر "من' نبودم


صلی الله علیک یا ابا عبدالله

 

براش

 


اندیشه و تلاش خدمتگزاران صدیق هیچ گاه از یاد نخواهد رفت.
اسم جابر رو تو دعوت نامه ها دیده بودم فکر میکردم لبنانی باشه واقعا عالی برگزار شد خدا به خانواده های شهدا صبر جمیل عطا کنه انشاءالله که راهشون رو ادامه بدیم با حداقل کاری که میتونیم انجام بدیم حفظ چادر خانم فاطمه زهرا (س)


از خداوند متعال برایتان سلامتی، بهروزی و توفیق استمرار خدمتگزاری را مسئلت دارم

 

براش

 


سلام خواهر بزرگوار
 از تئاتر زیباتون ممنون بسیار پر مفهوم بادیالوگهای مفیدو کار بردی بود 
راستش اولش برام خنده دار بود که خانمها نقش آقایون رو بازی میکردن ،یجوری بود 
ولی متن قصه وفیلمنامه میگن ؟،داستان میگن؟ بسیار جذاب بود
 ،اینکه نشون میداد چقدر دشمنای ما چشم وگوششون بازه وچقدر حواسشون به همه چیز هست و چقدر کارکشته اند دلم از درد فشرده میشه 
عزیزم از تک تک بچهاتون تشکر کنید وخسته نباشید بگید ان شاالله با نیت پاک ودلهای سوزان در مظلومیت اسلام دعاگوی افرادی مثل من باشید که خیلی عقبیم ولنگ می‌زنیم 
 عاقبت ماهم مثل شهدا بخیر بشه ان شاالله


آرزو میکنم در کارتون موفق و سربلند باشید

 

براش

 


محمد حسن:مهدی بعدشهادت داداش جابر یجور دیگه شد
اصلا دیگه نمیشه گیرش آورد،ماشاءلله حسابی فعال شده.
خوش بحالش،احساس می کنم شهادت داداش  یک پل بود واسه مهدی.
مجتبی:واسه هممون.روزهای اول خیلی سخت بود یادته کافی بود بیایم پایگاه یکی چشاش پراشک باشه همه میزدیم زیرگریه.بااون اشک ها پامیشدیم کارهارو انجام میدادیم ولی حالارو نگاه کن. بچه های جدید روز به روز تعدادشون بیشتر میشه.الان جیگرها خودشون حلقه های صالحین  رو می گردونن.همه رشد کردن حتی سریع تر ازقبل.
محمد حسن:آخه بعد داداش جابر همه میدونن جای خالی شو بایدجبران کنن.آخ داداش ولی باز جات خالیه....مجتبی یادته کربلا
مجتبی:آره باپرچم یاامام حسن(ع)...
کنارقدم های جابر
محمد حسن:سوی نینوارهسپاریم
مجتبی:ستون های این جاده هارا
محمدحسن:به شوق حرم میسپاریم. یادش بخیییر
مجتبی یادته امامه گذاری علی!!!
مجتبی: آره حسن عقدشو بگو یعنی فهمیدیم علی میدونسته مارو راه ندادن قیافه هامون دیدنی بود...خدارو شکر آقامصطفی زود رسیدن.
محمدحسن:گفتی علی، صداش داره میاد. گمونم بچه هارسیدن.عه سید هم اومده.به سلام سید....

 

براش

 


زندگی جابر 
زیباترین لحظاتی بود که در عمرم دیدم❤️

 

براش

 


می خواستم نظرم بگم برای دلنوشته های دوستان یاخانواده جابر که تو کانال میگذارید 
دلمو اتیش میزنه 😭😭😭😭تا میام یادم بره حالو هوای تئاتر 
بادیدن نوشته های کانال تازه میشه داغ شهادت برادر جابر 😭😭😭😭

مخصوصا این آخرین پیام توکانال که مال بچه های پایگاهه