سلام خانم جان

دخترکم شما را به اسم عمه میشناسد...

حَرَمتان را خانه‌ی عمه و هر آنچه در آن است را متعلقات خانه‌ی عمه‌اش...

دوماهی میشود که کرونا مردمان این دیار را خانه نشین کرده...

و دخترکم گاهی کلافه میشود... 

نه از خانه نشینی,نه از بازی های تکراری...از دلتنگی اش برای خانه ی عمه...

با تمام شیرین زبانی اش از دلتنگیهایش حرف میزند...

میدانید خانم جان ما اینجا غریبیم و غربتمان را هیچ چیز جز آغوش امن شما پر نمیکرد...

دختر کوچک من دلش تنگ شده است, به قول خودش برای بوس فرستادن به ضریح, برای کبوترهای حرم عمه, برای بدو بدو های توی حرم, حتی برای شماره های کفش داری...

 خانم جان از حال الآنه دلم و حال دل دخترکم خوب میفهمم که حرم را باید رفت و ضریح باید باشد و دست را بر مشبک های ضریح باید سایید...

اگر بی ادب بودیم و اگر ناشکر...

اگر گاهی یادمان رفت که اینجا زیر سایه ی شماییم به مهربانی ات مارا ببخش...

به دلتنگی دخترکان این شهر هم که شده هر چه زودتر مارا از بلای نفس نکشیدن در هوای حرمت نجات ده...

راستی بانو دیگر هیچ وقت به هیچکس نخواهم گفت که ما در قم غریبیم...حال که از زیارت بارگاهت محرومم خوب میفهمم تنها جایی که غریب نبودم همینجا بود,قم مقدسه کنار ضریحت...

 

دلتنگ زیارت شما, زائر قدیمی

سروش:

http://sapp.ir/noorolhodaa

ایتا: 

https://eitaa.com/noorolhodaa

بله:

ble.im/join/MThlMGVjYj

وبلاگ:

http://noorolhoda85.blog.ir/