بسم الله الرحمن الرحیم 

نحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِمَا أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ هَذَا الْقُرْآنَ وَإِنْ کُنْتَ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الْغَافِلِینَ ﴿۳﴾یوسف

 

صداهای مبهمی از مخلوط شدن آهنگ فریادهای مظلومانه اش... صدای زوزه ی گرگهای پلید و... صوت قرآن... سوره ی یوسف ...آیات چاه و... بر جان من و تو بارها و بارها طنین انداخته... 

یادت هست؟!!! 

چطور ممکن است فراموش کرده باشی؟!!! 

هرجا که بودی خودت را می رساندی تا این لحظه را ببینی... 

امشب میخواهم برایت داستان بگویم...آشناست .. حقیقتی ست که تلخی اش کام هر شنونده ای را زهر میکند ... ولی پایانش ... پایانش..... 

یوسف را که میشناسی!!! همان که ده برادرش از آتش حسادت لبریز بودند و آتش حسادتشان به یوسف دامن خودشان را گرفت!!! 

آنها پاکی و صداقت و محبت یوسف را دیده بودند ولی آتش حسادت کورشان کرده بود...فکر میکردند چاهی که یوسف را ببلعد کاخ پادشاهی آنهاست ولی غافل از این بودند که خدای یوسف همان است که یوسف را از حضیض چاه به بلندای حکومت می رساند و بالاتر از آن ... پله های صعود به ملکوت... و هادی هزاران انسان گمشده

سر انجام داستان را حتما میدانی !!! چه میگویم؟!! تو شاید ده ها بار بیشتر از من داستان یوسف را شنیده ای!!

یوسفِ تنهایِ گرسنه یِ خسته یِ رهاشده در چاهی در وسط بیابان کجا و عزیز مصر شدن کجا؟!!! 

 راستی یادت هست سرانجام برادران یوسف را؟!! شنیدم هنوز هم که هنوز است با گذشت هزاران سال از آن روزها آتش هایی که هم اکنون  در جهان زبانه میکشد و جان هزاران کودک و زن و مرد را میگیرد از دامن فرزندان برادران پلید یوسف است... چه بد سرنوشتی برای آن ها و نسلشان!!!! 

 

دیگر هیچ نمیگویم 

از قدیم گفته اند : 

در خانه اگر کس است 

یک حرف بس است!!!! 

 

فقط یادت هست فریادهای مظلومانه ی جابر را که از مادر سادات مدد میگرفت؟!! 

یادت هست پرچم یا امام حسن"علیه السلام" روی تابوتش را؟!!! 

 

بعید میدانم ... تقصیری نداری ...اصلا ندیدی و شاید نخواستی که ببینی تا یادت بماند!!! 

دیدار به قیامت ... در محضر حضرت زهرا"سلام الله علیها "

پ. ن: 

جابر همان بذری ست که اگر دفن شود ریشه در خاک میدواند و شاخ و برگش به آسمان میرسد.

#ما_بذریم

در دل خاک جوانه میزنیم....