سارا:
چقدر خوب بودید شمااااا،من سرگروه نوجوانان حلقه ی صالحینم دیگه به ته خط رسیده بودم و استعفامو نوشته بودم روزش دوستم زنگ زد میای بریم تئاترگفتم اره ....اومدم ،دیدمتون،اشک ریختم خندیدم ....اما بخاطر شهید جابر موندم ،تا اخرین نفس میمونم و مدیونتونم دعام کنید ....ان شاالله که شافعمون باشن.