بسم الله الرحمن الرحیم سلام توفیق نصیبم شد وسه بار تئاتر جابر را در اراک تماشا کردم ، هرچند راست میگفت آنکه به من ایراد میگرفت که چرا میگویی تئاتر؟بگو واقعیت! بگو رنجنامه! 

آری مگر می شود تئاتر به تنهایی اینگونه قلب مرا تسخیر کند؟ این واقعیت است که روح و جانم را  چنان به درد آورد که گویی جابر در برابرم ایستاده و شاهد خون جگر خوردنش ، بی لطفی دیدنش، زخم زبان شنیدنش و درنهایت پرپر شدنش هستم.

چندی پیش مستندی از دانشمندان سرزمینم را در حوزه علم و فناوری دیدم که علیرغم استعداد، توان ،روحیه و تلاش فوق العاده شان مظلومانه مورد بی توجهی و حتی کارشکنی های برخی مسئولین قرار گرفته بودند. درست همان چیزی که جابر میگفت:" روزی خار چشم دشمن بودیم و حالا خار چشم خودیها"  هرچند اینها همان دشمنند و شاید از آن بدتر !و جایگاه خودیها را اشغال کردند . 

دوستی میگفت فضای این تئاتر حال و هوای اعتکاف داشت . آری همان بود چرا که جابر تمام زندگیش برای خدا بود ،   فرزندیش، برادریش، همسریش و حتی کار و رفاقتش همه و همه رنگ و بوی خدا می داد .

و چه زیبا خدا را عاشق خود کرد همان که حججی عزیز می خواست" باید کاری کنی که خدا عاشقت بشه اگه خدا عاشقت بشه خوب میخرتت" .  

در غروب جمعه ای که مقارن بود با یاد مادر معنوی همه شهدا خانم فاطمه زهرا سلام الله علیها و تقارن با ایام انقلابی که به فرموده رهبر حکیممان حججی یکی از معجزات آن بود ، دلم برای امام عصر خیلی گرفت و از عمق وجودم صدایش زدم که 

ای امام غایب ناظر! 

۶به من نیز غیرت جابری بده تا سربازی کنم. 

واما شما عزیزان مخلص و متعهد گروه جابر‌! سربازان جبهه فرهنگی جنگ نرم !

تلاشتان مقبول درگاه حق .اجرتان با حضرت صدیقه کبری. انشاالله در سایه حمایت های معنوی شهدا استوار بمانید. دلمان برایتان تنگ میشود بازهم به ما سری بزنید دلهای زنگار گرفته مان  هر چند وقت یکبار به اینجور تلنگرها نیاز دارد تا به درجه خلوص برسد . منتظرتان هستیم در پناه خدا