دلنوشته ها:

سلام به همه عزیزانی که  تئاتر جابر رو به تصویر کشیدن ،من دورا دور دربارش شنیده بودم  از حسو حال افرادی که دیدن ، خیلی تلاش میکردم که ببینم جور نمیشد ولی خب بالاخره قسمتم شد ودعوت شدم بالاخره رفتم که ببینم .......

 نمیشه وصفش کرد اصلا....جابر نفوذ میکنه  تو روح ادم  تا اونموقع که اونجا بودم حس نکردم وقتی اومدم بیرون تا غروب خوب بودم ولی سعی میکردم از اونروز کارامو شبیهش کنم  کم کم دلتنگش شدم ...منظورم این دلتنگی نمیدونم چجوری بگم لوس بازی نه نمیدونم دلتنگ خندشو ،نگاشو اینا نه ، دلتنگ پاکیش ،صداقتش  ،ایمانش  خیلی دلم خواست دوباره برمو ببینم ولی نشد ولی از اون روز تو زندگیمه خیلی از ذهنم بیرون نمیره ولی امیدوارم هرکس ندیده بره ببینه واقعتیش نتونستم بنویسم یعنی نمیتونستم حق مطلبو ادا کنم ولی همینقدر برای تشکر کردن بود بخاطر اینکه دعوتم کردن وواقعا اجرتون با خدا وشهدا کارتون عالی بود خسته نباشید(از هنرستان )


**********


سلام من اسم شمارو نمیدونم

خیلی پرس و جو کردم شمارتون بگیرم 

من هیچ اثری از نمایشتون نگرفته بودم اصلا بهش فکر هم نکردم ازونجا که اومدم نخاستم یادمم بیاد دوستمم که پلو من بود اصلا خوشش نیودمد

مجبورم این بگم اگه نگم میمیرم

جابر ادم ول نمیکن اگه دیدیش ختما بایذ بهش فکر کنی تت مثل من یه دفعه دیوانه نشی من باهمون دوستم تو خیابون رفدم نظری بگیرم داشت عزاداری پخش میشد میگفت وقتی زهرا رو زدن مردم خندیدن و کمکش نکردن😭 من یلد خندهام موقع کتک خوردن جابر افتادم یدفه صدای جابر مثل تو فیلما پیچید توگوشم داد میزد میگفت یازهرا حالم بد شد نظری از دستم افتاد فقط داد میزدم گریه میگردم که صداش نشنوم. شما بگید جابر چی میخاست که اینحو 

ری من دنبال کرد😭😭😭😭



*******


#جابر ... صحنه ی رویارویی ماست با #خودمان!

با خود درونی مان که همیشه از آن میگریزیم.... همان "خود"ی که وقتی فراموش ش میکنیم "خدا"یادمان میرود...


جابر ما را دقیقا با همان "خود" روبرو میکند! اینکه #کیست ایم و در معرکه ی "کل یوم #عاشورا ...کل ارض #کربلا" دقیقا #کجاییم؟!


 مثل گذشته، تمام تلاشمان را میکنیم برای مقاومت علیه دیدن حقیقت؛ اما صدای جابر بلندتر و رساتر از آن است که گوش کر ما همچنان نشنود!!!

میشنویم و بالاخره دیوار مقاومتمان فرو میریزد!

آن لحظه است که زانو میزنیم مقابل عظمت جابر و سپاهیان حسین بن علی (علیه السلام)..... اما این بار اشک است که باید به فریادمان برسد تا در بهت هولناک فهم حقیقت، نمیریم!!!!



#جابر.... آمده است برای شکستن خطوط مقاومت. اولین خط، نفوس ما زمینیان. 

دومین ش.... بماند....



********


قامت بسته ایم به صلاةِ عشق ...بسم الله الرحمن الرحیم... دو رکعت نماز عشق میخوانم به امامتِ... به امامتِ شهید جابر سعیدی... قربةً الی الله... حال وقت عشقبازی ست که آموزگار آن کسی ست که اگرچه جوان است ولی در کار عشق ، سخت ماهر... سنش کمتر از سالهای عاشقانه اش باخداست... سالهاست که پرواز را آموخته... حال که خودش تا خدا رفته است میتواند بال های خسته و زخمی زمینیان را هم مرهم بندد ... حال میتوان با جابر پرواز کرد و از آلودگی این دنیای تیره رهاشد... حال میتوان جابر شد و جمله ی زیبایِ "کاش میشد تا خدا پرواز کرد" را باچشمِ سر ،نه باچشمِ دل به تماشا نشست...