سلام
اهل تهرانم. تئاتر جابر رو بعد مدتها تو رباط کریم دیدم. اولین بار بود که شاهد تئاتر جابر بودم اما مدتهاست دلم با جابر داره ایران رو میگرده.
مدتی بود خطم رو گم کرده بودم و حواسم به راه پیش روم نبود. از جابر ممنونم که به من گوشزد کرد که چه کسی باید باشم. جابر بهم یاد آور شد که هدف خداست، راهش خدمت و اطاعته و چراغ این راه فرمایشات رهبری. جابر بهم یادآور شد جهاد زن تربیت سرباز امام زمانه تو خاکریز های علمی و فرهنگی و سنگرش چادره. جابر با دست برادرانه اش قلبم رو تکوند.
سلام به داداش جابر،
سلام برای همه ی زحمت کشای تئاتر جابر:
بهتون خداقوت میگم که انقدر خلاقانه و انقدر هوشمندانه برای تبلیغ تفکر انقلابی و مذهبی و الهی تلاش میکنید .
خداقوت میگم بهتون که شروع کردین با روشهای نو بچه هارو هدایت کردن.راستش فکر میکردم توی تئاتر یسری خشک مذهب میبینم که سیخ وایسادن و دیالوگ میگن.خیلی تاثیرگذاربود!میدونم که کاملا جهادی و با بودجه کم چقد کارکردین...
سلام
نمی دونم الان که این نامه و برات مینویسم
چرا دارم گریه میکنم
اصلا نمی دونم چه حوری شروع کنم
فقط دارم برات می نویسم
نمیدونم چی صدات کنم ولی جابر نمیدونم چیکار کردی با من ولی چرا داشتی حرفرهای منو میزدی
از کجا میدونستی من میگم
شهادت هدف نیست عشقه اخه کسی که هدفش شهادته که شهید نمیشه
شهادت عشاق رو میطلبه
مهم ترین چیزی که یاد گرفتم از جابر رفتار و اخلاقش بود
رفتارش با مادرش و خانوادش، با دوستاش...
اینکه تمام تلاشش این بود که خدمت کنه و حرفای حضرت آقا رو بهش عمل کنه و با تمام وجود آقا رو هم دوست داشت هم قبول داشت..
این تلاش و پشتکارش واقعا تحسین برانگیز بود که نا امید نمیشد شب و روز تلاش می کرد...
و واقعا اخلاص رو در بازی بچه ها دیدم وااقعا...
انگار زندگی میکردن با جابر...
سلام .امروز واقعا بهترین روز زندگیم بود.تئاترتون رو برای چهارمین بار در شهریار دیدم واقعا با هر سری فرق داشت بعد تئاتر اصلا حالم خوب نبود به گروهمون گفتم که برن و من باهاشون بر نمیگردم.زنگ زدم مامانم و به هر طوری که بود بالاخره راضیش کردم ☺️
باورم نمیشد اجازه داده از شوق و ذوقی که داشتم یه بیست دقیقه نمیدونستم واقعا دارم چکار میکنم.با خانم های اجرا کمک کردیم وسایل تئاتر رو به وانت دم در رسوندیم .خیلی خوب بود اصلا انگار برای جابر کار کردن هیچ سنگینی نداشت.
صدای اذان بلند شد