دلنوشته های شما (116)

سلام 

سپاس فراوان به خاطر حضور ارزشمندتون در شهر احمدآباد، من به نیابت از ۲۶۰ نفری که در سالن مصلی حضور داشتن ازتون تشکر میکنم، بازخورد ها بسیار خوب بود و کسی فکر نمیکرد انقدر نمایش قوی اجرا بشه و بعد از نمایش خیلی ها خواستار اجرای دوباره برای هفته آینده شدند

دلنوشته های شما (115)

سلام.. استاد فاطمی صدا تون رو شنیدم.. یاد جابر افتادم‌ . چقد دلم تنگ شده، به نظرم از وقتی من اجرا رو در تهران دیدم ، یکم دیالوگ ها عوض شدن.‌ دوست دارم دوباره ببینم جابر رو..

انشالله بیاید این بار به زادگاهم در آران و بیدگل... 

دلنوشته های شما (114)

اِنَّ اللهَ مَعَ الصّابِرین ...:

کیفیت صدایی ک پخش میشد خیلی  پایین بود و سعی شود ک همراه دیالوگ افراد و هم چنین صوتی ک پخش میشد موسیقی یا سازی پشت زمینه نداشته باشد

من دوشب متوالی ک تماشا کردم ، یک قسمت نمایش ک جابر به آقا مصطفی به خاطر آزمایشگاه میگوید اجرا نشد

دلنوشته های شما (113)

آسمان:

سلام افسران جوان جنگ نرم☺️

احسنت به پشتکار و اجرای خالصانه تک تک شما عزیزان👌

واقعا لذت بخشه که هنوز جوونهایی هستند که بی تفاوتی بعضی ها داره اذیتشون میکنه

و البته در مقابل بی عدالتیه بعضی‌ها ، ساکت ننشستند😉🌹🌹🌹🌹

دلنوشته های شما (112)

سلام خوب وسلامت باشی. همیشه ممنونم از تئاتر خوبتون.واقعا عالی بود. خیلی زحمت کشیدی همگی. دست گلتون درد نکنه. ببخشد اگه امکان داره براتون از نرم افزار داخلی استفاده کنید.دست تک تک شما بزرگواران رو میبوسم که تاج سر ما گذاشتی وبه شهر ما آمدید. بی نهایت ازتون ممنونم. 

دلنوشته های شما (111)

سلام.

من یه طلبه ام

19 سالمه از اردکان یزد .

 از سال های اول طلبگیم عشق کار فرهنگی بودمو هر جا اسم کار فرهنگی داشت منم بودم.

تا اینکه یه سری اتفاقات برام افتاد که باعث شد از این مسیر دور بشم

دلنوشته های شما (110)

سلام

به پاس زحماتتون نهایت سپاس و قدر دانی را خدمتتون دارم

واقعا از تلاشتون متشکریم

بسیار بسیییار عالی بود

قشنگ ترین تئاتری بود که تجربه کردم

به شخصه خاطره قشنگی برای من رقم خورد.

دلنوشته های شما (109)

از این جای کار ب بعد با توست

باید شهر بوی فاطمه (س)بر دارد

باید هر طرف را که نگاه کردی

فرزندان فاطمه(س)راببینی

که برای یاری امامشان اماده می شوند

چادرت را سر کن

چادر لباس فرم فاطمی هاست

دلنوشته های شما (106)

★ ͜͝h͜͝a͜͜͝͝n͜͜͝͝i͜͜͝͝e͜͜͝͝h͜͝ ★:

سلام داداشم خوبی؟؟!چند وقته ندیدمت،دلم برات یه ذره شده....!

اولین بار که اومدم دیدنت بعد از اتمام تئاتر واسه خیلی چیزا حسرت خوردم ... که ای کاش منم مثل زینب و جمیله یه داداشی مثل تو داشتم ...که ای کاش ایمان منم مثل خودت،مثل زینبت و مثل خیلیای دیگه اینجوری قوی بود...

دلنوشته های شما (105)

آسمان:

اصلا فکرشم نمیکردم که بیننده یک تیاتر که نه یک زندگی باشم

یک داستان که من رو غرق میکرد در سیر افکار یک جوان طراز انقلاب که دغدغه ای بجز آرمان ها و منویات آقا نداشت

از اولین صحنه خدا خدا میکردم که