"نورالهدی، یک مجموعه فرهنگی ست برای آنانکه اهل جهادند..."

۳۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «داداش جابر» ثبت شده است

#دلتنگ_کربلا

ای وای اگر فـــــــراق بُوَد امتحــــــان من... 


زیارتتون قبول حق. 
التماس دعا 🌹

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
دلنوشته های شما(242)

دلنوشته های شما(242)

چند خطی از خاطرات ناگفته ی جمیله.... 

تیک تاک ... تیک تاک... صدای ضربان قلبم با صدای گذر سنگینِ زمان باهم در می آمیزد تا لحظاتِ پر از استرس زندگی ام را رقم بزند.

باصدای در از جا می پرم....
+جمیله جان...  جانِ دلم! چادرت رو سر کن مهمونا منتظرن. 
_ااااام... چششششم مامان.😓
+سفید بخت بشی گل دخترم😘 
چادرم را که تحفه ای باارزش از سفر اربعینت بود، سر میکنم و آرام و باوقار باذکرِ زیرلبِ یازهرا"سلام الله علیها " به دنبال مادر راه می افتم... .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
دلنوشته های شما (236)

دلنوشته های شما (236)

سلام و خسته نباشید میگم به همه اعضای گروه نورالهدی👋👋
خیلی ممنون و متشکرم 🙏

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
دلنوشته های شما(234)

دلنوشته های شما(234)

باعرض سلام وخداقوت
وباتشکر از تمامی هنرمندان وزحمت کشان تئاتر جابر
لحظات بسیار نابی را احساس میکردم:
گاهی خنده های از ته دل،گاهی روحیه مقاومت وسرسختی وتلاش برای برداشتن قدمهای مهم،گاهی برایم یک تلنگربزرگ بود که چه کسی رسالت های مانده برزمین را باید عهده دارشود؟به خودم میگفتم نباید یاعلی بگویی وبلند شوی؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
دلنوشته های شما(233)

دلنوشته های شما(233)

پیام یکی از مخاطبین نوجوان


به نام خدایی که :
هستی را با مرگ ، دوستی را یک رنگ ...
زندگی را با رنگ ، عشق را رنگارنگ ......
رنگین کمان را هفت رنگ ، شاپرک را صد رنگ ...

مدتی است با کسی اشنا شده ام 

که:
در اول شروع هر کاری به این می اندیشم :
که اگر او به جایم بود،چه تصمیمی میگرفت ؟!

سعی میکنم مثل او *زندگی* کنم...*****

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
صدو بیست و پنجمین اجرای تئاتر جابر

صدو بیست و پنجمین اجرای تئاتر جابر

صد و بیست و پنجمین اجرای تئاتر جابر در روز جمعه، تاریخ ۲۴ خرداد ماه ۹۸ در سالن فاطمه الزهرا(س) قم به روی صحنه رفت.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
یک سال گذشت اما...

یک سال گذشت اما...

گفته بودم دوست دارم به شهرم بیایی و برای دختران هم شهری ام برادری کنی... آمدی و حالا دقیقا یکسال است که برادری را در حقشان تمام کردی... دخترانی که در کنارت رشد کردند و وارث ارثیه ی حضرت مادر شدند...همان چادری را میگویم که دم شهادتت با تمام وجود بغل کردی ... 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
دلنوشته های شما (171)

دلنوشته های شما (171)

چند خطی از خاطرات ناگفته ی جمیله.... 

تیک تاک ... تیک تاک... صدای ضربان قلبم با صدای گذر سنگینِ زمان باهم در می آمیزد تا لحظاتِ پر از استرس زندگی ام را رقم بزند.

باصدای در از جا می پرم....

+جمیله جان... عزیزِمادر... چقدر ماه شدی... ماشاءالله لا حول ولا قوه الا بالله... جانِ مادر! چادرت رو سر کن مهمونا منتظرن. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
دلنوشته های شما (168)

دلنوشته های شما (168)

+داداش؟!

-جانم!

+قول بده هیچ وقت تنهام نزاری...!

-تا اونجایی که در توانم هست باشه زینب جان...!

.

.

.

 

 

جــابر را غریبانه #شهید کردند!!

اما...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
دلنوشته های شما (167)

دلنوشته های شما (167)

زهرا: 

هوالجابر

سلام اهالی جابر تقریبامیتوانم بگویم نصف اجراهاراهمراهتان بودم.جاهای زیادی رفتیم وهربارشهیدجابریجوربودبرام هرسفردریایی ازدرس بود.وقتی ازپله های سن بالامی رفتم جابرکه میامددوست داشتم زمان متوقف بشود.حضورش من را میبردبه یک دنیای دیگرجداازهرگونه تعلق ومادیات،چه وقتی خودم روی صحنه می رفتم چه وقتی تماشا میکردم.اماهمه ی سفرهابه کنار.....مشهد❤️درقالب کلمات نمی گنجد.وااااقعااااحالاکه برگشتم انگاررویابود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰