"نورالهدی، یک مجموعه فرهنگی ست برای آنانکه اهل جهادند..."

۱۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «زینب جابر» ثبت شده است

دلنوشته های شما(252)

دلنوشته های شما(252)

از طرف مخاطب دهلرانی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
دلنوشته های شما(248)

دلنوشته های شما(248)

یا جابر العظم الکسیر

برادرم جابر
سلام
چقدر زود گذشت...
انگار همین دیروز بود که دستم را گرفتی...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
دلنوشته های شما(240)

دلنوشته های شما(240)

زینب نوشت

باز دلتنگی ات...
من که هیچ...
شک ندارم...
حتی این گل سر هم دیگر...
دل پلاستیکی کوچکش...
برای تو ترک خورده...
اینجا هوای نبودنت گاه بارانی...
و گاه سخت ابریست...
و حالا تنها سهم من از تو...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
دلنوشته های شما(238)

دلنوشته های شما(238)

سلام من دیروز تئاتر شما رادیدم.راستش اول فکر کردم موضوع تئاتر درباره وقایع کربلاست.وقتی وارد سالن شدم فهمیدم موضوع نمایش،کربلای زمان خودمان است.روزهایی که باید به خودمان محک بزنیم که کجای این واقعه هستیم آیا با حسینیم یا خدانکرده مقابل حسین.آیا زرق وبرق و یاتهدیدهای لشکر کفر ما را فریب میدهد.یا با عزم استوار پشت سر رهبرمان میمانیم.
کشور ما از این جابرهای گمنام زیاد دارد.همانطور که در نمایش اشاره شد این انقلاب معجزه است.متن کار شما بسیار عالی بود هم از لحاظ علمی و فرهنگی وسیاسی.حرف دل خیلی ها بود که باشجاعت بیان کردید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
دلنوشته های شما (236)

دلنوشته های شما (236)

سلام و خسته نباشید میگم به همه اعضای گروه نورالهدی👋👋
خیلی ممنون و متشکرم 🙏

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
دلنوشته های شما(233)

دلنوشته های شما(233)

پیام یکی از مخاطبین نوجوان


به نام خدایی که :
هستی را با مرگ ، دوستی را یک رنگ ...
زندگی را با رنگ ، عشق را رنگارنگ ......
رنگین کمان را هفت رنگ ، شاپرک را صد رنگ ...

مدتی است با کسی اشنا شده ام 

که:
در اول شروع هر کاری به این می اندیشم :
که اگر او به جایم بود،چه تصمیمی میگرفت ؟!

سعی میکنم مثل او *زندگی* کنم...*****

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
دلنوشته های شما (199)

دلنوشته های شما (199)

وسایلمو جمع میکنم و تو کوله میریزم

ذووق تموم بدنمو ب حرکت در میاره

میخوام پا شم

اره من باید بلند شم 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
دلنوشته های شما (171)

دلنوشته های شما (171)

چند خطی از خاطرات ناگفته ی جمیله.... 

تیک تاک ... تیک تاک... صدای ضربان قلبم با صدای گذر سنگینِ زمان باهم در می آمیزد تا لحظاتِ پر از استرس زندگی ام را رقم بزند.

باصدای در از جا می پرم....

+جمیله جان... عزیزِمادر... چقدر ماه شدی... ماشاءالله لا حول ولا قوه الا بالله... جانِ مادر! چادرت رو سر کن مهمونا منتظرن. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
دلنوشته های شما (170)

دلنوشته های شما (170)

کریمه:

سلام بر جهاد گران فرهنگی گروه تاتر جابر

شرمنده طولانیه ، بعد تقریبا یکماه انقد دلت پر میشه که فقط باید بنویسی تا اروم شی

من مشهد این تاتر ارزشمند رو دیدم

جابر مسیح من ، که یکی از بیننده ها نوشته بود خیلی منو متحول کرده بود حتما میخواستم ببینم ولی نمیشد ، اومدیم عید مشهد ، بنری تو حرم امام رضا(ع )دیدم که شوکه شدم ، تاتر جابر تو حرم امام رضا(ع)؟ 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
دلنوشته های شما (168)

دلنوشته های شما (168)

+داداش؟!

-جانم!

+قول بده هیچ وقت تنهام نزاری...!

-تا اونجایی که در توانم هست باشه زینب جان...!

.

.

.

 

 

جــابر را غریبانه #شهید کردند!!

اما...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰